دانلود رمان امیدی به بهار نیست به قلم نیلوفر لاری با لینک مستقیم
دانلود رمان امیدی به بهار نیست به قلم نیلوفر لاری با لینک مستقیم
مشخصات رمان:
- اسم رمان: امیدی به بهار نیست
- اسم نویسنده: نیلوفر لاری
- ژانر رمان: عاشقانه، همخونهای
- فرمت رمان: PDF
- تعداد صفحات: 140 صفحه
خلاصه رمان امیدی به بهار نیست:
دانلود رمان امیدی به بهار نیست… بهار دختری است که با مادرش و خواهر و برادر کوچکش زندگی میکند و وضعیت مالی بدی دارند. با واسطهگری دوستش کتی، حاضر میشود در ازای گرفتن چند میلیون پول به صیغهی یک پسر درآید. اسم پسر امید است و خودش نامزد دارد، ولی چون در شهری دیگر درس میخواند، پدر و مادرش (که پولدار هم هستند) اصرار دارند که پسرشان این مدت که از خانواده و نامزدش دور است یک زن صیغهای داشته باشد تا به انحراف کشیده نشود و بتواند از جوانیاش لذت ببرد.
صیغه انجام میشود، اما کتی به بهار خیانت میکند و پولها را به او نمیدهد. بهار بعد از مدتی عاشق امید میشود، ولی امید که تحت تأثیر جو شهر بزرگ قرار گرفته، میگوید “من خواهان تنوع هستم و از تو خسته شدم” و به بهار پیشنهاد میکند که صیغه یکی از دوستانش به نام سامان شود و…
پیشنهاد ما بعد از دانلود رمان امیدی به بهار نیست:
- دانلود رمان مرثیه برف به قلم فاطمه درخشانی
- دانلود رمان روبن به قلم یاسمن علیزاده
- دانلود رمان هکر به قلم فاطمه یوسفی
قسمتی از دانلود رمان امیدی به بهار نیست:
رخسارش پرید. جرأت نمیکرد پیاده شود و ببیند چه اتفاقی افتاده است. سرش را روی فرمان گذاشت و زیر لب به خودش ناسزا گفت. مشت محکمی بر فرمان کوبید و آمد بیرون.
دستش را جلوی چشمانش گرفت و آرامآرام جلو رفت. با دیدن در صندوق عقب که در هم مچاله شده بود، هر دو دستش را جلوی چشمانش گذاشت و فکر کرد:
“اگر امید بفهمد چه خاکی به سرم بریزم؟ کلی خرج گذاشتم روی دستش. آه لعنتی! این همه راه رانندگی کردم و با احتیاط راندم؛ درست لحظه آخر همه چیز را خراب کردم.”
بهار میدانست غصه خوردن و به خویشتن ناسزا گفتن دردی را دوا نمیکند و اتفاقی که نباید حادث میشد، افتاده بود. داخل خانه شد و با خستگی خودش را روی مبل انداخت.
تمام روز جمعه را با خواهر و برادرش به گشت و گذار در خیابانها و پارکها گذرانده بود و چقدر هم خوب رانندگی کرده بود. چقدر بهزاد و بنفشه برایش هورا کشیده بودند و چقدر از او خواسته بودند تند براند و او زیر بار نرفته بود. نگاهی به ساعت انداخت. میدانست تا یکی دو ساعت دیگر امید از راه میرسد و وقتی بفهمد…
آهی کشید، چشمانش را روی هم گذاشت و یاد مادرش افتاد که چقدر سفارش کرده بود احتیاط کند.
به نظرش رسید زمان به سرعت در حال گذر است. بلند شد تا لباسش را عوض کند و دستی به سر و روی خانه بکشد. با تنبلی روی تخت نشست.
پیش خودش گفت: “کاش زودتر برسد. همه چیز را میفهمید و هر طور میخواست تنبیهم میکرد و شرش کنده میشد.” خواب از سرش پریده بود. نیم ساعتی تلاش کرد تا شماره کتی را بگیرد.
ولی موفق نشد. گوشی را کوبید روی تلفن و با غرغر گفت:
“خبر مرگت کجایی که در دسترس نیستی؟” همین که گوشی را گذاشت تلفن زنگ خورد.
هول شد. گوشی را که برداشت به سرفه افتاد.
پیشنهاد نصب اپلیکیشن نودهشتیا
با نصب اپلیکیشن نودهشتیا روی تلفن همراهتان، هزاران رمان آنلاین و آفلاین را بهصورت همزمان داشته باشید.
اگر شما نویسندهی رمان هستید و از انتشار رمان در این سایت رضایت ندارید، میتوانید درخواست حذف دهید.
دانلود رمان امیدی به بهار نیست... بهار دختریه که با مادرش و خواهر و برادر کوچیکش زندگی میکنه و وضع مالی بدی دارن . با واسطه گری دوستش کتی ، حاضر میشه در ازای گرفتن چند میلیون پول به صیغه یه پسر در بیاد. اسم پسره امیده و خودش نامزد داره ولی چون تو یه شهر دیگه درس میخونه، پدر و مادرش ( که پولدار هم هستن ) اصرار دارن که پسرشون این مدت که از خانواده و نامزدش دوره یه زن صیغه ای داشته باشه که به انحراف کشیده نشه و بتونه از جوونیش لذت ببره ! خلاصه اینکه صیغه انجام میشه ولی کتی به بهار خ+ی+ ا+ن-+ت میکنه و پولا رو به اون نمیده.
بهار بعد از مدتی عاشق امید میشه ولی امید که تحت تاثیر جو شهر بزرگ قرار گرفته میگه من خواهان تنوع هستم و از تو خسته شدم و خیلیا هستن که دوست دارن با من باشن و ….و به بهار پیشنهاد میکنه که صیغه یکی از دوستاش به نام سامان بشه و…